در توضیح و معرفی ارتباطات آمده است که این علوم به بررسی فرآیندهای انتقال اطلاعات و ارتباطات میان افراد، گروهها و سازمانها میپردازد. پیدایش این علوم ناشی از نیاز جامعه برای درک بهتر روابط انسانی، ارتباطات جمعی، و تأثیرات رسانهها و فناوریهای ارتباطی است.
در قرن بیستم، با پیشرفت رسانهها و فناوریهای ارتباطی، ارتباطات به یکی از ارکان حیاتی اجتماع تبدیل شد و تأثیر آن بر زندگی افراد و جوامع غیرقابل انکار بود. این علوم که تاکنون به عنوان یک رشته تخصصی پویا به توسعه و پیشرفت خود ادامه داده است، نظریههای متعدد و حائز اهمیتی در زمینه ارتباط میان گروهها و افراد یک جامعه ارائه داده است. یکی از این نظریهها که تاثیر بهسزایی نیز در شناخت و مطالعه افکار عموم داشته، نظریه مارپیچ سکوت است. در ادامه با این نظریه بیشتر آشنا میشویم و مثالهایی را بررسی میکنیم.
الگویی نامرئی به نام مارپیچ سکوت
مارپیچ سکوت فرآیند پویایی را توضیح میدهد که طی آن تمایل افراد برای بیان افکار خود به صورت عمومی ممکن است تحتتاثیر دیدگاه اکثریت یا اقلیت تغییر کند. این نظریه در واقع سکوت گروهی را توضیح میدهد که احساس میکنند نظر و عقیده آنها از نظر تعداد و تکثر در اقلیت قرار دارد و با این که ممکن است در بسیاری از مواقع صحت نداشته باشد اما این مسئله میل به بیان نظر را در آنها تحتتاثیر قرار میدهد.
بر اساس این تئوری، افراد غالبا به سبب ترس از انزوا و همچنین تمایل برای تعلق به یک گروه انسانی مشخص، نظرات خود را برای هماهنگی با اکثریت سانسور میکنند یا به هر ترتیب از ابراز و افشای آن اجتناب میکنند. این سازوکار در خصوص افرادی است که نظر و عقیده خود را، اقلیت میپندارند.
در مطالعه ارتباطات انسانی و افکار عمومی، مارپیچ سکوت توضیح میدهد که تمایل افراد برای بیان نظرات خود در مورد موضوعات عمومی و بحثبرانگیز مانند رای و انتخاب آنها در انتخابات ریاست جمهوری و یا نمایندگان مجلس، تحتتأثیر درکی است که به صورت ناخودآگاه از آن رای یا عقیده دارند. این درک میتواند در مقایسه با عقاید دیگران برای آن شخص محبوب یا غیر محبوب تلقی شود. به طور دقیقتر، اگر فردی گمان کند نظرش در مورد موضوع مشخصی مورد پسند عموم افراد نیست، از بیان آن خودداری میکند و در مقابل اگر احساس کند که عقیدهای مشابه با بیشتر افراد دارد، آن را ابراز میکند.
این نظریه در سال ۱۹۷۴ توسط محققی آلمانی به نام الیزابت نوئل نئومان (۲۰۱۰ – ۱۹۱۶) مطرح شد. الیزابت نئومان در دهه ۱۹۷۰ سعی داشت تا شکلگیری افکار جمعی و تصمیمگیری اجتماعی را در مورد موضوعاتی که بحثبرانگیز است و یا از نظر اخلاقی دارای بار بهخصوصی هستند توصیف کند. او معتقد بود که «تمایل افراد به بیان عقیده خود، تابعی از نحوه درک آنها از افکار عمومی است.» در همین جهت الگویی ارائه داد که مارپیچ سکوت نام گرفت.
بر اساس این الگو هنگامی که یک دیدگاه در جامعه یا اصطلاحا بر صحنه عمومی اجتماع مطرح میشود، اگر مردم احساس کنند نظر آنها نسبت به آن موضوع در اقلیت قرار دارد، یا عقیدهای در جهت مخالف آن دارند، ترجیح میدهند سکوت اختیار کنند. هر چقدر افراد دارای این عقیده بیشتر سکوت کنند، بر تعداد آنها افزوده میشود. این سکوت به دلیل تشابه الگوی آن با شکل مارپیچ، به این عنوان لقب گرفت. تصویر زیر الگوی مارپیچی ارائه شده توسط الیزابت نئومان است:
تاریخچه و منشا مارپیچ سکوت
نظریه مارپیچ سکوت برخاسته از یک کشف شگفتانگیز در ارتباط با تحقیقاتی است که در طول انتخابات آلمان در سال 1965 انجام شد. چند ماه قبل در سپتامبر ۱۹۶۵، نئومان و همکارش در مؤسسه تحقیقات افکار عمومی آلنزباخ (Allensbach Institute for Public Opinion Research)، نظرسنجیهایی را برای نظارت و تحلیل عقاید سیاسی رایدهندگان در طول انتخابات راهاندازی کردند.
دو حزب اصلی، یعنی دموکرات مسیحی و حزب مخالف یعنی سوسیال دموکرات آلمان، هرکدام ۴۵% از آرای مردمی را به خود اختصاص داده بودند. در چنین شرایطی، پیشبینی اینکه کدام حزب در انتخابات پیروز میشود، غیرممکن به نظر میرسید. با این حال، در چند هفته پایانی درصد پاسخدهندگانی که گفتند قصد دارند به حزب دموکرات مسیحی رایدهند ناگهان به بالای ۵۰% رسید، در حالی که سهم سوسیالها به کمتر از ۴۰% کاهش یافت. جالب توجه آنکه، برخلاف عقاید رایدهندگان که در طول چندین ماه بدون تغییر باقیمانده بود، انتظارات آنها در مورد نتیجه انتخابات به طرز چشمگیری تغییر پیدا کرده بود.
نئومان مشکوک بود که دیدار ملکه الیزابت دوم از آلمان در ماه می ۱۹۶۵، که با همراهی لودویگ ارهارد، صدراعظم دموکرات مسیحی آلمان انجام شد، ممکن است روحیه خوشبینانهای را در میان حامیان حزب دموکرات مسیحی ایجاد کرده باشد و آنها را تشویق به اعلام عمومی اعتقادات سیاسی خود کند. در نتیجه، حامیان حزب سوسیال ممکن است به اشتباه این نتیجه را برداشت کرده باشند که نظر مخالفان آنها محبوبتر از نظر آنها است و بنابراین حزب دموکرات مسیحی پیروز خواهد شد. از این رو، حامیان سوسیال از بیان علنی نظرات خود دلسرد شدند و این تصور را تقویت کردند که دموکرات مسیحی محبوبتر است و احتمال بیشتری برای پیروزی دارد و این علتی شد برای سکوت فزاینده میان آنها.
رسانههای جمعی و شبکههای اجتماعی
تأثیرات رسانههای جمعی بر افکار عمومی در نظریه مارپیچ سکوت نقشی اساسی دارد. نئومان با تاثیر از کتابی به نام «افکار عمومی» نوشته والتر لیپمن، بیان کرد: «خواننده تنها با استفاده از آگاهی خود که تا حدود زیادی توسط رسانههای جمعی ایجاد میشود، میتواند جهان را توضیح دهد».
رسانه به عنوان یک ابزار ارتباطی، بر ادراک مردم از ایدههایی که خودشان دارند تأثیر میگذارد. بهطور سادهتر، رسانه این تصویر را ایجاد میکند که برای مثال اکثر مردم به عقیدهای خاص باور دارند و آن عقیده یک دیدگاه غالب است؛ در صورتی که ممکن است در واقعیت اکثر مردم با آن عقیده مخالف باشند. در این نقطه مخالفان به سکوت گرایش مییابند و بدین ترتیب آن عقیده ظاهرا غالب، به عقیده واقعا غالب تبدیل میشود.
با تغییر و توسعه فناوری و ظهور فضای مجازی، بیان عقاید و یا تبادل نظر شکل تازهای به خود گرفته و امکان اظهار نظر در مورد موضوعات مختلف به سادگی با عضویت در یکی از شبکههای اجتماعی برای همه امکانپذیر شده است.
امروزه با استفاده از شبکههای اجتماعی، افراد به سرعت اخبار، رویدادها و دیدگاهها را میتوانند به دیگران منتقل کنند. این سرعت انتقال اطلاعات میتواند باعث تشدید و تسریع فرآیند تشکیل افکار عمومی شود و از این منظر میتوان اظهار داشت که نظریه مارپیچ سکوت با توجه به فناوریهایی مانند شبکههای اجتماعی، امروزه سریعتر از پیش شکل میگیرد. هرچند این شبکهها به دلیل ظرفیتهایی که دارند باعث تنوع و پدیداری نظرات مختلف میشوند، اما در هرحال ابزاری قدرتمند برای شکلدهی افکار عمومی نیز هستند.